گفتگوی تفصیلی آفتاب یزد با محمد سالاری عضو شورای شهر تهران؛
مقابل شهرسازی سوداگرا ایستادیم
محمد سالاری در دفاع از عملکرد شورای پنجم شهر تهران که عدهای آن را شورای نامگذاری خطاب میکنند میگوید ما به بسیاری از رویههای غلط و سازوکارهای فسادآمیز خاتمه دادیم و شهرداری انسانگرا را محور تصمیمات قرار دادیم
به گزارش معاونت ارتباطات و امور بین الملل شورای اسلامی شهر تهران به نقل از آفتاب یزد؛ یگانه شوقالشعرا: مدیریت شهری یکی از مولفههای مهم جوامع مدرن محسوب میشود که در تکامل و پیشرفت شهرهای مختلف نقش بسزایی را ایفا میکند. در مورد نحوه مدیریت شهری شورای پنجم شهر تهران و همچنین دریافت پاسخ برخی سوالات و ابهامها، آفتاب یزد با محمد سالاری عضو شورای شهر تهران به گفتگو نشسته است.
شورای پنجم و رسانهها
سالاری در خصوص چرایی ترجیح توییتر بر صحبت کردن با خبرنگاران توسط اعضای شورای شهر گفت: «اگر مجموعه کنشگریهای شورای پنجم با دورههای قبل مقایسه شود، اعضای شورای پنجم بیشترین تعامل را با اصحاب رسانه داشتهاند و این گفته مرا مجموعه اهالی رسانه تایید میکنند چه خبرگزاریها، چه سایتها و چه کانالهای فضای مجازی و روزنامهها. اینکه بعضا برخی از خبرنگاران درباره موضوعاتی با اعضا تماس داشتهاند و پاسخی دریافت نکردند دلیلی بر عدم همکاری اعضا با خبرنگاران نیست. اساسا ما به عنوان جریان اصلاحطلب شورای پنجم بر این باور هستیم که ماموریتهایی را که بر عهده داریم نمیتوانیم بدون مشارکت رکن چهارم دموکراسی یعنی رسانهها پیش ببریم. بخشی از موفقیت ما در برخی از مسائل در این دوره مرهون همین مشارکت خوب جامعه مدنی با ما بود. ما حتی فراتر از رسانهها که در اصل پیشگام جامعه مدنی هستند، با مجموعه جامعه حرفهای مانند صاحب نظران و دانشگاهیان ارتباطات بسیار موثری داشتیم. برخی از موضوعات تخصصی هستند و ممکن است اطلاعات جامع و تخصصی مربوط به آنها را تنها برخی از کمیسیونهای مربوطه داشته باشند. از این منظر شاید برخی نتوانستند به همه سوالات پاسخ دهند وگرنه میانه اعضای شورای پنجم با رسانهها بسیار خوب بوده است و تبلور آن در جلسات صحن دیده میشود که ما تمام جلسات شورای شهر را علنی برگزار کردهایم و هیچ جلسه غیرعلنی نداشتهایم. حتی جلساتی که مربوط به پروندههای باغات دورههای گذشته بوده، موضوعات مربوط به حسابرسیها، فرآیندهای عملیات مالی و... هم به صورت علنی به آنها پرداخته شده است.»
توقف شهرسازی سوداگرا
در ادامه وی درباره باور اذهان عمومی مبنی بر اینکه شورای شهر پنجم کار مفیدی انجام نداده است گفت: «رقبای ما همواره در حال دامن زدن به این موضوع هستند که شورای پنجم، شورایی بوده است که کارنامه ندارد و فقط شورای نامگذاری بوده و کاری نکرده است. بهتر است اول کار را تعریف کنیم. اگر کار مجموعهای از همان رویکردها و استراتژیهای دورههای گذشته بوده است ضمن احترام به مجموعه زحماتی که در آن دوران کشیده شده است، بسیاری از استراتژیهای دوره قبل، اساسا قرار بود که با روی کار آمدن شورای پنجم متوقف شوند. برای مثال یکی از سیاستمداران ایرانی حرف خیلی خوبی میزند که همواره وقتی در کشوری جنگی اتفاق میافتد، آن کسانی که از تمامیت ارضی آن کشور و سرزمین خودشان دفاع میکنند مورد تجلیل قرار میگیرند و آنهایی که جنگ را به صلح میرسانند هم بعضا مورد تجلیل بیشتر قرار میگیرند. زیرا اساسا هیچ جنگی برای بشریت خوب نیست. ولی مسئولینی که نمیگذارند جنگی رخ بدهد هیچ وقت مورد تجلیل قرار نمیگیرند و اسمی از آنها وجود ندارد.
خیلیها در اصل باعث شدهاند که در طول تاریخ مبتنی بر اعتقاد به همزیستی مسالمت آمیز، جنگی رخ ندهد. در حوزه شهری میخواهم بگویم شورای پنجم تلاش کرده مجموعه قابل توجهی از رویههای غلطی که در نظام مدیریت شهری تهران نهادینه شده بود را متوقف کند که من مثالهایی را مطرح میکنم. اساسا انگارهای در نظام مدیریت شهری کشور ایجاد شده بود که در درجه اول کلان شهرها و سپس شهرهای بزرگ را از بودجه دولتها محروم کنیم یا به شدت بودجه آنها را کم کنیم. دلیل این تصمیم هم آن بود که به هر حال شهرهای بزرگ ظرفیتهای درآمدزایی دارند و میتوانند با این ظرفیتها شهر را اداره کنند ولی مناطق محروم به این ظرفیتها دسترسی ندارند. در همان زمان برای اداره این شهرها، بحثهایی مانند درآمد پایدار مطرح شد اما اتفاقی که افتاد این بود که کلان شهرها از بودجه دولت محروم شدند اما درآمدهای پایدار به نتیجه نرسید. از دهه شصت تا به حال هنوز چارچوب لایحه درآمدهای پایدار و اینکه کلان شهرها و شهرداریها مبتنی بر چه چارچوبی اداره شوند مشخص نشده است.
این باعث شد که شهرداریها از راحتترین راه برای درآمدزایی استفاده کنند که شهر فروشی بود. بحث من از شهرفروشی، شهرفروشی بر طبق قانون نیست بلکه شهرفروشی خارج از طرح تفصیلی است. لذا شهرداریها فروش تراکم غیرقانونی را شروع کردند مانند اینکه در کوچههای باریک برجسازی شد یا مالها و مگامالهای بزرگ مقیاس، بدون پیوستهای مطالعاتی مجوز دریافت کردند. این رویه آنچنان پیش رفت که همه کلانشهرها به این سمت رفتند و این رویکرد به یک استراتژی تبدیل شد زیرا از طریق این رویکرد هم پول درآوردن راحت بود و هم سرشار از رانت و فساد بود که اساسا اقتداری برای شهرداریها فراهم شد که شهرداریها به امپراتوری حکمرانی تبدیل گشتند و جامعه مدنی هم در مواجهه با این اتفاقات بیتوجه بود. این در اصل باعث شد که ما از این رویکرد به عنوان شهرسازی سوداگرا نام ببریم؛ یعنی شهرسازی ما که اساسا بایستی تصمیماتش منجر به ارتقا کیفیت محیط شود، به این امر بیتوجه بود و تنها کمیت برای آن حائز اهمیت بود. در ادامه کار به جایی رسید که حتی بانکهای کشور، بنگاههای اقتصادی و دولتیها هم وارد این چرخه شهر فروشی شدند و تمام پولها در ساخت و سازها خرج شدند. اساسا مشکل اصلی در آن زمان به مردم برمیگشت زیرا آنها در آن مقطع زمانی به دلیل این که برایشان کار ایجاد شده بود و اشتغال ناپایدار داشتند، خوشحال بودند و از منظر آنها شهردارانی افراد ممتازی بودند که بیشتر شهر فروشی انجام دهند، فارغ از اینکه این کارهای انجام گرفته آثار و تبعات بسیار بدی برای کلیت شهر دارد و نتیجه این شد که ما امروز با ابرچالشهایی مانند ایمنی شهر، زلزله، آلودگی هوا، ترافیک و... در شهرهایی مانند تهران مواجه هستیم.»
لغو کردیم، متوقف کردیم، واگذار نکردیم
این عضو شورای شهر در ادامه گفت: «این منابع درآمدی بسیار انبوه شهرداریها بیشتر در پروژههای سخت افزاری بزرگ مقیاس هزینه شد مانند بزرگراها، پلهای طبقاتی و... این رویکرد سخت افزاری باعث میشود بستر عمومی جامعه به صورت ملموس آن را درک کند و در ساختار سیاسی کشور این شهرداریها به قهرمانان مردم تبدیل شوند. هیچ کس در آن زمان حتی رسانهها سوال نکردندکه پل طبقاتی صدر که ساخته شد چه آثار و تبعاتی برای شهر دارد؟ این پل سکونتگاه بسیاری از شهروندان را نابود کرد و منظر و سیمای شهری را هم از بین برد و اتومبیل بیشتری را هم وارد شهر ساخت. با این بزرگراهسازی ترافیک شهر کمتر نشد که هیچ، بیشتر هم شد زیرا خود پروژه برزگراهسازی درون شهری، جذب سفر میکند و به مردم آلارم میدهد که ما فضای شهری را از خانهها گرفتیم و تحویل اتومبیلهای شما دادهایم. لذا این باعث شد که اساسا آن اعتبارات، منابع و داراییهای شهر اعم از املاک و اراضیها در این پروژههای سخت افزاری هزینه شوند و الان دیگر برای اداره شهر چیزی باقی نمانده است.
ظرفیت درآمدزایی طرح تفصیلی هم در مناطق برخوردار اشباع شده است. بعد از مدتی شهرداریها در کل کشور متوجه شدند که این رویکردها یک زمانی مفید بودند اما به یکباره این بودجهها تمام شده زیرا منابع محدود بوده و تا یک حدی توان پاسخدهی داشته است. اینجا بود که بخشنامه رسمی ابلاغ شد که فقط پروژههای 50 درصد پیشرفت به بالا قابلیت پیگیری دارند و حالا که شهرداریها میخواستند برخی از این آثار و تبعات منفی را از بین ببرند باز دوباره همان فرآیند را ادامه دادند؛ یعنی باز شهر فروشی میکردند که بتوانند مثلا فضای سبزی برای مردم ایجاد کنند. به این دلیل است که ما میگوییم این چرخه، چرخهای باطل است. مدیریت شهری دوره پنجم وقتی شروع به کار کرد اگر قرار بود همان کارهای دورههای قبلی را انجام دهیم که مردم نباید به ما رای میدادند ولی شعار ما کیفیت، حقوق عمومی، جلوگیری از فساد و رانت، اصلاح فرآیندها و رویههای غلط و فسادزا، شفافیت و... بود. شورای پنجم در فضایی شهر را تحویل گرفت که حداقل50 هزار میلیارد، معادل بودجه 4 سال، شهرداری بدهکار بود که لیست پیمانکارها و بانکها موجود است. از طرف دیگر ظرفیت درآمدزایی طرح تفصیلی هم تا حد زیادی اشباع شده بود. همچنین در ادامه کار هم کرونا شیوع پیدا کرد زیرا این بیماری بر اقتصاد کل کشور تاثیرگذار بود و بر درآمد شهرداری تهران هم تاثیر گذاشت. ما مبتنی بر همان توجه بر کیفیت و حقوق عمومیای که شعارمان بود، اولین گامی که در شورا برداشتیم این بود که شهرداری را ملزم کردیم مصوبه برجها لغو شود. خیلیها حتی اصلاحطلبان در شهر به ما گوشزد کردند که با این رویه نمیشود شهر را اداره کرد زیرا بخش عمدهای از درآمد شهرداری از همین محلها بود اما ما این مصوبه را متوقف کردیم. همچنین ما شهرداری را مکلف کردیم که هیچ گونه ملکی بدون مجوز شورا واگذار نشود، ضمنا برخی از املاک که در اختیار شهرداری بوده و بدون مصوبه شورا واگذار شده است و جدای از ماموریتهای فرهنگی و اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته بودند بازپس گرفته شوند. ما در این دوره یک ملک هم واگذار نکردهایم.
اگر این شهرفروشیها و واگذاری املاک به صورت نجومی کار است، بله ما این کارها را انجام ندادهایم و میتوان گفت این شورا در خصوص این امور ناکارآمد بوده است و شورای نامگذاری است. از طرف دیگر اساسا نظام شهرسازی و معماری در شهرداری تهران و کل کشور آلوده به فساد بود و بیش از 90 درصد مراجعات مردم به شهرداریها از درگاه شهرسازی است. هم در کمیسیون ماده 5 شهرداری تهران که شهردار تهران رئیس آن است و 6 وزارت خانه و سازمان دولتی عضو آن هستند و هم در شوراهای تحت عنوان شورایهای معماری و توافقات در مناطق، بیش از 70 درصد مجموعه تصمیمات گرفته شده بر خلاف مفاد طرح تفصیلی شهر تهران بوده است. کمیسیون ماده 5 که در گذشته 83 درصد تصمیمات موردی داشته است در شورای ما برعکس شده و جایگاهی است که باید در آن طرحهای موضعی که در کیفیت زندگی نقش اساسی دارند مورد بررسی قرار گیرند.»
کارنامه ایجابی شورای پنجم
وی در خصوص چیستی طرحهای موضعی در ادامه گفت:«ما بسیاری از محیطهای زنده و گردشگری را به وجود آوردیم. همچنین محله نفرآباد شاه عبدالعظیم سی سال قرار بود به گورستان تبدیل شود که ما با توجه به حقوق عمومی اجازه این کار را ندادیم و یک طرح معماری شهرسازی ایرانی اسلامی را پیاده کردیم و مردم را از بلاتکلیفی خارج کردیم. دهها مورد از این موارد در سطح شهر را انجام دادهایم. طرح تفصیلی ویژه برای منطقه 22 تهران نوشتیم و اراضی باز باقی مانده آنجا را تثبیت کردیم و دهها مورد از این کارهایی که انجام شد و نهایتا امروز من میخواهم بگویم که در حوزه شهرسازی وقتی ما طرح تفصیلی را بررسی کردیم، 71 درصد مغایرت با این طرح در سطح شهر سنجیده شد. البته در حوزه بازآفرینی دهها و صدها کار انجام دادیم و اساسا بازآفرینی را در این دوره در شهر تهران نهادینه کردیم و نگاه پروژههای سخت افزار بزرگ مقیاس را به پروژههای توسعه محلی تبدیل کردیم. باور ما این است که محور کارهایی که مدیریت شهری انجام میدهد بایستی انسانهای آن شهر، کیفیت زندگی و حقوق عمومی باشد. در همه دهههای گذشته متاسفانه چون بستر عمومی جامعه، مدیران شهریای را که از پروژههای سخت افزاری کسب درآمد میکردند را تشویق و قهرمان تلقی کرده، باعث شده است که به محلات کمتر توجه شود. لذا ما برای 181 محله غیربرخوردار سند توسعه محله تهیه کردیم و با مشارکت اقشار مردم پروژه تعریف کردیم؛ یعنی از مسئله و نیاز به پروژه رسیدیم و برای حل این مسائل، پروژهها تعریف شد. 1200 پروژه در سال 98 تعریف و در سال 99 اجرا شد که البته حدود 600 پروژه عملیاتی شد.
پروژههای توسعه محلی هم زودبازده هستند و هم مبتنی بر نیاز، رضایتمندی حداکثری میآورند و بودجه آنچنانی هم نیاز ندارند. ما 2330 هکتار طرحهای بازآفرینی شهری در این دوره مورد مطالعه قرار دادیم و یا بهرهبرداری رسیدهاند و یا در حال اجرا هستند. همچنین 100ها بهسازی محیطی با اولویت مناطق غیربرخوردار و دارای بافت فرسوده انجام شد. دهها میدانگاه در شهر تهران استارت خورده شد، یک نمونه آن میدانگاه امیرکبیر در منطقه 12 و 14 که حدود 7 هزار متر بوده که قرار بوده است به یک پاساژ 6 طبقه تبدیل شود و ما آنجا را میدانگاه کردیم. جایی که قرار بود به 30 هزار متر بنای تجاری تبدیل شود و از پول حاصل از آن یک پل ساخته یا فضای سبز خریداری شود. از این کارها در کارنامه شورای شهر پنجم به وفور دیده میشود. یکی دیگر از کارهایی که ما انجام دادیم این است که اساسا در نظام معماری شهرسازی تهران این انگاره نهادینه شده بود که اگر یک شهردار یا عضو شورای شهر یا مسئولی در جایی ترافیک میدید تنها راه حل معظل ترافیک در نظر آنها ساخت بزرگراه بود در صورتی که آسیب شناسی نشان میدهد در کل کشور و در دنیا در هرجایی که تغییر محور انجام میدهیم، مردم مسیر عبورشان را به آن جا منتقل میکنند و تعداد اتومبیلها بیشتر میشوند. این همان انگاره خودرو محوری است؛ به این معنا که ما برای خودروهای خودمان بیشتر احترام قائل شدهایم و خانهها، پارکها و... را به مکانی برای خودروها تبدیل کردهایم. ما اما مسیر دوچرخه ایجاد کردیم و این جزوی از شرایط جا انداختن فرهنگ دوچرخه سواری است. ممکن است برخی از این مسیرهای دوچرخه سواری نامناسب هم باشند ولی اساسا وجود مسیرهای دوچرخه سواری در راستای انسان محوری و شهرداری انسانگرا است. مناسبسازی شهری اساسا در شهر تهران بیمعنا بوده است و البته اینگونه نیست که در یک دوره بشود این مشکل را حل کرد. در بسیاری از فضاها آدمهای سالم قادر به راه رفتن نیستند زیرا مصالح استفاده شده به شدت نامناسب هستند چه برسد که افراد توانخواه و سالمند قصد استفاده از این مسیرها را داشته باشند. ما در این وضعیت مشکلات منابع درآمدی، بیش از 1300 درصد اعتبارات مناسبسازی را افزایش دادیم و 500 کیلومتر مناسبسازی انجام دادیم. جمعبندی صحبتهای من این است که ما در اصل در مقابل رویکرد شهرسازی سوداگرا، شهرسازی انسانگرا را مطرح کردیم و به نظر من این تغییر پارادایم صورت گرفته است.
البته این بدان معنا نیست که الان در شهرسازی ما فساد وجود ندارد. در بحث شفافیت کار بزرگی که ما کردیم این بود که شهرداری تهران و شورای شهر تهران عنوان پیشگامترین نهاد عمومی در شفافیت را استارت زد. الان کلیه قراردادهایی که با رقم بیش از 250 میلیون تومان در شهرداری تهران نوشته میشود قابلیت رصد همگانی دارد که البته این رقم اخیرا به 95 میلیون تومان رسیده است. اساسا تنها راه نجات کشور ما و اصلاح ناکارآمدی و فسادها، شفافیت و تحقق نظارت همگانی است. این تحقق نظارت همگانی بسیاری از مشکلات را حل میکند. پیمانکارانی که در دورههای گذشته برای گرفتن کار، جلوی شهرداریها صف میبستند با تثبیت شفافیت در شورا و شهرداری دیگر کسی به ما مراجعه نمیکند زیرا رقم قراردادهای ما بسیار کمتر از قراردادهای دورههای قبل است. ما بر خلاف تمام مشکلات موجود این کارها را انجام دادیم و یک روز حقوق کارکنان شهرداری تهران متوقف نشد. همچنین پیمانکارانی که طلبکار بودند و گروه گروه در ابتدا تجمع میکردند بدهیهایشان پرداخت شد. از سوی دیگر بسیاری از بدهیهای بانکها پرداخت شد، بانکهایی که به دلیل بدهکاری شهرداریها هیچ تمایلی به وام دادن به ما نداشتند. میزان پرداختی وامهای این دوره شورا چند برابر میزان دریافتی وام در این دوره بوده است و در این وضعیت که همه انتظار داشتند شورای پنجم نتواند شهر را اداره کند ما توانستیم شهر را اداره کنیم و البته ما قصورات خود را قبول داریم اما اعتقاد داریم کارنامه مدیریت شهری شورای پنجم دستاوردی قابل ارزش برای مدیریت شهری کل کشور است که میشود شهرها را بدون رویههای غلط گذشته اداره کرد. مردم وقتی میبینند که برخی از فضاهای رانت میتوانند استفاده کنند، آنها هم مطالبات خود را در این حیطه مطرح میکنند. برخی از مثالهای فساد در دوران گذشته عبارتند از سونامی انعقاد قراردادها فارغ از اینکه به آنها نیازی هست یا خیر، دوقطبی شدن شهرها، از بین رفتن میراث طبیعی فضای عمومی و میراث تاریخی شهر، افزایش ترافیک و آلودگی هوا، تاراج خاطرات هویت و معنا در شهرها، کاهش ایمنسازی در شهر، درآمدزایی بیشتر بدون توجه به تبعات آن، رواج پول پاشی و اعتبار سیاسی به هر قیمت و به هر شیوهای در شهرداریها. اما امروز یک شهردار منطقه اختیاری جز اختیارات قانونی خودش ندارد که از منظر حقوق عمومی ارزش بسیار والایی است. ماموریتهای نرم افزاری و گفتمانسازی بسیار در اداره شهرها حائز اهمیت هستند.»
عرصه را خالی نمیکنیم
سالاری در انتها در مورد ناامیدی جامعه نسبت به جریان سیاسی متبوع وی گفت: «واقعیت این است که نگرانی و ناامیدی در بستر عمومی جامعه حاکم است. حتی در بین کنشگران و سیاست ورزان هم این ناامیدی حاکم است که دلایل مختلفی دارد و از نظر من مهمترین دلیل آن ناامیدیای است که بستر عمومی جامعه نسبت به نظامات تصمیمگیری پیدا کرده است و به نحوی به این نتیجه میرسد که نهادهای انتخابی هم حتی اگر مبتنی بر مشارکت مردم و آحاد جامعه انتخاب شوند در سپهر سیاسی و حکمرانی خیلی قدرت و اختیاری برای تحقق آرزوهای آنها و حل مشکلات ندارند. این مهمترین تهدیدی است که الان برای کشور ما وجود دارد و ما به عنوان جریانات اصیل درون نظام که اعتقاد داریم به این نظام و اصلاح امور کشور، بایستی دغدغهمند باشیم. البته در طرف رقیب هم ما مجموعههایی را میبینیم که صاحب قدرت و نفوذ هستند اما آنها هم سعی میکنند که این انگاره و نتیجهگیری که بطن عمومی جامعه به آن رسیده است را تشدید و ترویج کنند زیرا آنها از همان ابتدای پیروزی انقلاب اعتقادی به جمهوریت نداشتند و ما به عنوان جریان اصلاحطلب اعتقاد داریم و بارها هم مطرح کردیم که علی رغم انتقادات جدیای که به نظامات تصمیمگیری در حوزههای مختلف داریم ولی تنها راه اصلاح کشور را حضور در صحنه سیاست ورزی و انتخابات میدانیم زیرا اساسا اصلاح امور کشور به جز مسیر جمهوریت، مردم سالاری و مشارکت مردم معنا ندارد. البته که اصلاح هم یک مسیر تدریجی و درازمدت است که در تمام دنیا هم این شکل را داشته است.
انقلاب اسلامی ایران اساسا از ابتدای شکلگیری بر مبنای مردم و محوریت مردم شکل گرفت و ما نباید برای انحصار طلبانی که در اصل خواب این را میبینند که روزی جمهوریت در این کشور خاموش شود جا خالی کنیم. لذا جریان اصلاحات مبتنی بر این باور و این اعتقاد است که انتقاداتش را میبایستی از مسیر انتخابات و جمهوریت در چارچوب قانون اساسی مطرح کند. علی رغم اینکه اعتقاد داریم بستر بدنه جریان اصلاحات الان به شدت دلخور و ناراحت هستند ولی این جریان نهاد اجماعساز را تشکیل داد و تمام احزاب اصلاحطلب مبتنی بر اولویت دادن به منافع ملی و منافع جریانی حضور پیدا کردند. در حال حاضر جریان اصلاحات با سه موضوع مواجه است؛ یکی انسجام درونی جریان که به فعالان سیاسی اصلاحطلب بر میگردد که میبایستی به خرد جمعی برسند. مسئله دوم این است که مردم و بستر جامعه ناامید و دلخور هستند و بخشی از دلخوریشان از خود نیروهای جریان اصلاحات است که وقتی پست میگیرند عافیت طلب میشوند و سعی میکنند قدرت محوری را پیشه کنند و بخش دیگر این است که میگویند شما اگر انتخاب شوید، نهادهای انتخابی خیلی اختیاری در نظام تصمیمگیری ندارند. در بحثهای نظری این رویکرد مطرح بود که جریان اصلاحات باید قدرت محوری را پیشه کند یا جامعه محوری را و به این نتیجه رسید که اساسا مبانی نظری گفتمان اصلاحطلبی بر محوریت مردم است و قطعا باید استراتژی جریان اصلاحات بر جامعه محوری باشد و تصویب کرد که با همه ظرفیت در انتخابات شرکت میکند. مسئله سوم موضوع نهادهای نظارتی است و جریان اصلاحات اعتقاد دارد که در این زمینه هم باید با جبهه رقیب مبتنی بر تعامل و مذاکره بر سر منافع ملی گفتگو کنیم، ضمن اینکه اختلاف سلیقه داریم.»